سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب

 بسم الله الرحمن الرحیم
إفلما ان جاء البشیر القئه على وجهه فارتد بصیرا قال الم اقل لکم انى اعلم من اللّه ما لا تعلمون (96)
الوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین (97)
قال سوف استغفر لکم ربى انه هو الغفور الرحیم (98)
فلما دخلوا على یوسف اوى الیه ابویه و قال ادخلوا مصر ان شاء اللّه امنین (99)
و رفع ابویه على العرش و خرو اله سجدا و قال یا ابت هذا تأویل رؤیاى من قبل قد جعلها ربى حقا و قد احسن بى اذ اخرجنى من السجن و جاء بکم من البدو من بعد ان نزغ الشیطان بینى و بین اخوتى ان ربى لطیف لما یشاء انه هو العلیم الحکیم (100)

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
و چون نویدرسان بیامد و پیراهن را بصورت وى افکند، در دم بینا گشت و گفت: مگر به شما نگفتم من از خدا چیرهایى سراغ دارم که شما نمى دانید؟ (96).
گفتند: اى پدر! براى گناهان ما آمرزش بخواه، که ما خطا کار بوده ایم (97).
گفت: براى شما از پروردگارم آمرزش خواهم خواست، که او آمرزگار و رحیم است (98).
و چون نزد یوسف رفتند پدر و مادرش را پیش خود جاى داد و گفت: داخل مصر شوید، که اگر خدا بخواهد در امان خواهید بود(99).
و پدر و مادر خویش را بر تخت نشاند، و همگى سجده کنان به رو درافتادند، گفت پدر جان ! این تعبیر رویاى پیشین من است که پروردگارم آنرا محقق کرد و به من نیکى نمود که از زندان بیرونم آورد، و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را بهم زد از آن بیابان (بدینج) آورد که پروردگارم درباره آنچه اراده کند دقیق است، آرى او داناى حکیم است (100).
آیه96   الی 100سوره مبارکه  یوسف صفحه 247
شرح آیات
فلما ان جاء البشیر القیه على وجهه فارتد بصیرا قال الم اقل لکم انى اعلم من اللّه ما لا تعلمون
کلمه (بشیر) به معناى حامل بشارت است، و در اینجا همان کسى است که حامل پیراهن یوسف است، و اینکه فرمود : ( الم اقل لکم انى اعلم ) اشاره است به آن گفتارش که بعد از ملامت فرزندان که (تا کى بیاد یوسفى ) فرموده بود، و آن عبارت بود از جمله ( انما اشکو بثى و حزنى الى اللّه و اعلم من اللّه ما لا تعلمون ) ، و معناى آیه روشن است.
قالوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین
گویندگان این کلام فرزندان یعقوبند ، بدلیل اینکه گفتند : (اى پدرم) ، و مقصودشان از گناهان ، همان اعمالى است که با یوسف و برادرش انجام دادند ، یوسف هم قبلا برایشان طلب مغفرت کرده بود.
قال سوف استغفر لکم ربى انه هو الغفور الرحیم
یعقوب (علیه السلام) در این جمله فرمود: بزودى برایتان استغفار مى کنم، و علت اینکه استغفار براى فرزندان را تاءخیر انداخت شاید این باشد که تا نعمت خدا با دیدار یوسف تکمیل گشته دلش به تمام معنا خوشحال گردد، و قهرا تمامى آثار شوم فراق از دلش زایل شود، آنگاه استغفار کند، و در بعضى اخبار هم آمده که تاءخیر انداخت تا وقتى که در آن وقت دعا مستجاب مى شود، و بزودى ان شاء اللّه آن روایات خواهد آمد.
دیدار یوسف (ع) با پدر و مادرش پس از فراق طولانى
فلما دخلوا على یوسف آوى الیه ابویه و قال ادخلوا مصر ان شاء اللّه آمنین
در این کلام جمله اى حذف شده، و تقدیر آن این است که: یعقوب و خاندانش از سرزمین خود بیرون شده و بسوى مصر حرکت کردند، و چون وارد مصر شدند...
مفسرین در تفسیر جمله ( آوى الیه ابویه ) گفته اند: پدر و مادر را در آغوش کشید، و اینکه فرمود : ( و قال ادخلوامصر) ظاهر در این است که یوسف به منظور استقبال از ایشان، از مصر بیرون آمده و در خارج مصر ایشان را در آغوش گرفته بوده، و آنگاه بمنظور احترام و رعایت ادب گفته است: داخل مصر شوید، و در جمله (ان شاء اللّه آمنین ) ادبى را رعایت کرده که بى سابقه و بدیع است، چون هم به پدر و خاندانش امنیت داده، و هم رعایت سنت و روش پادشاهان را که حکم صادر مى کنند نموده، و هم اینکه این حکم را مقید به مشیت خداى سبحان کرده تا بفهماند مشیت آدمى مانند سایر اسباب، اثر خود را نمى گذارد مگر وقتى که مشیت الهى هم موافق آن باشد، و این خود مقتضاى توحید خالص است.
و ظاهر این سیاق مى رساند که خاندان یعقوب بدون داشتن جواز از ناحیه پادشاه نمى توانسته اند وارد مصر شوند، و بهمین جهت بوده که یوسف در ابتداى امر به ایشان امنیت داد.
مطلب دیگرى که در این آیه هست این است که خداوند در آن، کلمه (ابویه - پدر و مادرش ) بکار برده و مفسرین در تفسیرش اختلاف کرده اند، که آیا پدر و مادر حقیقى یوسف بوده و یا یعقوب و همسرش بوده، که خاله یوسف است، و اگر او را مادر خوانده به این عنایت است که مادر یوسف در دوران خردسالى او از دنیا رفته بود، ولى در خود قرآن کریم چیزى که یکى از این دو احتمال را تایید کند نیست، جز اینکه بگوئیم کلمه (ابوین ) ظاهر است در پدر و مادر حقیقى.
و معناى آیه این است که (فلما دخلو) بعد از آنکه وارد شدند، یعنى پدر و مادر و برادران و اهل بیت ایشان ( على یوسف ) بر یوسف (و این همانطور که گفتیم ) در خارج مصر بوده  (آوى الیه ) در آغوش گرفت (ابویه ) پدر و مادرش را و (قال ) و گفت: (ادخلوا مصر ان شاء اللّه آمنین ) داخل مصر شوید که ان شاء اللّه ایمنید (و کسى متعرض شما نمى شود) و بدین وسیله به ایشان جواز امنیت داد.
و رفع ابویه على العرش و خرواله سجدا و قال یا ابت هذا رویاى...
کلمه (عرش )، به معناى سریر و تخت بلند است، و بیشتر استعمالش در تختى است که پادشاه بر آن تکیه مى زند و مختص به او است، و کلمه (خر) از (خرور) به معناى به خاک افتادن است، و کلمه (بدو) به معناى بادیه است، چون یعقوب در بادیه سکونت داشت.
و اینکه فرمود: (و رفع ابویه على العرش ) معنایش این است که یوسف، پدر و مادرش را بالاى تخت سلطنتى برد که خود بر آن تکیه مى زد.
مقتضاى اعتبار و ظاهر سیاق این است که بالا بردن بر تخت، با امر و دستور یوسف، و به دست خدمتکاران انجام شده باشد، نه اینکه خود یوسف ایشان را بالا برده باشد، چون مى فرماید: براى او به سجده افتادند، که ظاهر امر مى رساند سجده در اولین وقتى بوده که چشمشان به یوسف افتاده است، پس گویا به دستور یوسف، در موقعى که یوسف در آن مجلس نبوده ایشان را در کاخ اختصاصى و بر تخت سلطنتى نشانده اند، و چون یوسف وارد شده نور الهى که از جمال بدیع و دل آراى او متلالا مى شده ایشان را ذخیره و از خود بى خود ساخته تا حدى که عنان را از کف داده و بى اختیار به خاک افتاده اند.
به سجده افتادن در برابر یوسف، براى پرستش او نبوده است
و ضمیرى که در جمله (و خروا له سجدا) هست به طورى که از سیاق برمى آید به یوسف برمى گردد، و خلاصه، ( مسجود له ) او بوده، و اینکه بعضى گفته اند: ضمیر به خداى سبحان برمى گردد، چون سجده جز براى خدا صحیح نیست. تفسیرى است بى دلیل و از ناحیه لفظ آیه هیچ دلیلى بر آن نیست.
و نظیر این حرف در قرآن کریم در داستان آدم و فرشتگان آمده، آنجا که فرموده: ( و اذ قلنا للملئکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ).
و باید دانست که این سجده براى عبادت یوسف نبوده، بدلیل اینکه در میان سجده کنندگان در داستان یوسف شخصى بوده که در توحید، مخلص ( به فتح لام ) بوده، و چیزى را شریک خدا نمى گرفته، و او یعقوب (علیه السلام) است، دلیل دیگر اینکه اگر این سجده، سجده عبادت یوسف بوده (مسجود له ) که یوسف است و به نص قرآن همان کسى است که به رفیق زندانیش گفت : (ما را نمى رسد که چیزى را شریک خدا بگیریم ) قطعا ایشان را از این عمل نهى مى کرد، و نمى گذاشت چنین کارى بکنند، ولى مى بینیم نهى نکرده، پس مى فهمیم سجده، عبادت او نبوده.
و قطعا جز این منظورى نداشته اند که یوسف را آیتى از آیات خدا دانسته و او را قبله در سجده و عبادت خود گرفتند، همچنانکه ما خدا را عبادت مى کنیم و کعبه را قبله خود مى گیریم و نماز و عبادت را بدان سو مى گذاریم، پس با کعبه ، خدا عبادت مى شود نه کعبه و معلوم است که آیت خدا از آن نظر که آیه و نشانه است خودش اصلا نفسیت و استقلالى ندارد، پس اگر سجده شود جز صاحب نشانه یعنى خدا عبادت نشده، و کلام در این باره در چند جاى این کتاب گذشت.
از اینجا بخوبى معلوم مى شود که آنچه در توجیه این آیه گفته اند صحیح نیست، از قبیل اینکه: در آن روز تحیت مردم سجده بوده، آنچنان که در اسلام سلام است، و یا اینکه گفته اند: رسم آن روز در تعظیم بزرگان، سجده بوده و هنوز حکم حرمت و نهى از سجده براى غیر خدا نیامده بوده و این حکم در اسلام آمد، و یا اینکه گفته اند که: سجده آن روز حالتى شبیه به رکوع بوده ، همچنان که در میان عجمها رسم است براى بزرگان به حالت رکوع درمى آیند.
اللهم اهدنا صراط المستقیم





ا: 13 ،: 6
امید الهی Aviva Web Directory